خلاصه اینجوری....
نمیدونم از کجا شروع کنم از اینکه بدون اطلاع آدم یه کارایی میکنه
که بعدا خیلی ناراحت میشه خیلی احساس خستگی میکنه خیلی
دلش میگیره وخیلی......آره واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم ....
اینکه هیچ جا مثل خونه خوده آدم نمیشه اینکه هیشکی مثل مادر
آدم نمیشه (هیچ جا خونه خود آدم نمیشه )هیشکی مثل بچه آدم
نمیشه (هیچ جا خونه آدم نمیشه )هیشکی پدر آدم نمیشه (هیچ
جا خونه آدم نمیشه)هیشکی همشهری آدم نمیشه(هیچ جا خونه
آدم نمیشه )هیشکی دوست فابریک آدم نمیشه (هیچ جا خونه آدم
نمیشه (خلاصه بعداز این همه صغری وکبری چیدن لپ کلام .....
مادوباره سر از اسباب کشی در آوردیم.... دوباره برگشتیم سر خونه
زندگی خودمون آخه متاسفانه سیستممون به نی نی وبلاگ نخورد
چون از قبل اسباب کشی کرده بودیم تاریخ های قبلی مون جور
در نمیومد منو دوست جون جونیم(مامان صدراجونی) خیلی زحمت
کشیدیم وخیلی کنکاش کردیم تا یه راهی پیدا کنیم ولی نشد که نشد
خلاصه بار سفر بستیمو راهی خونه ی سابقمون شدیم البته میاییم
اینجا سر میزنیم توروخدا به ما سر بزنید از دپرسی درمون بیارید
آدرس جدید ما
حتما به ماسربزنید خیلی خوشحال میشیم.ببخشید اگه اینجوری شد